تحلیل فاندامنتال چیست؟
به عنوان مثال، اگر به سرمایهگذاری در یک شرکت علاقهمند شدید، ابتدا میتوانید مواردی مانند درآمد شرکت، ترازنامه، صورتهای مالی و گردش پول مربوط به آن شرکت را مطالعه کنید تا نسبت به سلامت مالی آن اطمینان خاطر حاصل نمایید. سپس ممکن است که به صنعتی که شرکت در آن حوزه فعال است، نگاهی بیندازید. به عنوان مثال تحقیق کنید که رقبا چه کسانی هستند؟ جامعه هدف را چه افرادی تشکیل میدهند؟ آیا صنعت مربوطه در حال گسترش است؟ حتی میتوانید مطالعات خود را گستردهتر کنید تا ملاحظات اقتصادی مانند نرخ بهره و تورم را در تحلیل خود دخیل نمایید.
موارد بالا همان چیزی است که به عنوان یک رویکرد از پایین به بالا شناخته میشود: شما با شرکتی که به آن علاقهمند هستید شروع میکنید و تلاش میکنید تا فهم خود را در اقتصاد گسترش دهید. اما روش برعکس این قضیه نیز وجود دارد و شما میتوانید با یک رویکرد از بالا به پایین، به نتیجه یکسان برسید.
هدف نهایی تحلیل فاندامنتال، تجزیه و تحلیل ارزش و قیمت ذاتی یک دارایی و مقایسه آن با قیمت فعلی است. اگر ارزش ذاتی از ارزش فعلی بیشتر باشد، میتوان نتیجه گرفت که قیمت فعلی دارایی مدنظر ارزان است. در سمت مقابل اگر ارزش ذاتی کمتر از ارزش فعلی باشد، قیمت فعلی دارایی مدنظر گران محسوب میشود. با داشتن چنین اطلاعات مناسبی، میتوان در مورد خرید یا فروش آن دارایی تصمیمگیری آگاهانهای داشت. این روش در تمامی بازارها مانند بورس سهام، فارکس و یا بیت کوین و اتریوم و سایر ارزهای دیجیتال ممکن است ولی رویکرد متفاوتی دارد.
تفاوت تحلیل فاندامنتال با تحلیل تکنیکال
تریدرها و سرمایهگذاران تازه وارد به بازارهایی مانند بورس سهام، فارکس، ارزهای دیجیتال و … غالبا در انتخاب رویکرد معاملاتی خود دچار سرگیجه میشوند. تحلیل فاندامنتال و تحلیل تکنیکال در سمت مقابل هم قرار دارند و برای تحلیل داراییهای مختلف به روشهای متفاوتی متکی هستند. در عین حال، هر دو تحلیل، دادههایی را برای تسهیل معامله و تریدینگ و خرید و فروش ارائه میدهند. پس کدام یک بهتر است؟
برای پاسخ به این سوال بهتر است که ببینیم هر کدام از این تحلیلها چه نتیجهای را در اختیار معاملهگر قرار میدهند. تحلیلگران فاندامنتال بر این باورند که قیمت فعلی یک دارایی لزوما نشانگر ارزش واقعی آن دارایی نیست. این ایدئولوژی اساس تصمیمات سرمایهگذاری در تحلیل فاندامنتال است.
در سمت مقابل، تحلیلگران تکنیکال بر این باورند که حرکت بعدی قیمت را میتوان تا حدودی از طریق عملکرد قیمت در گذشته و حجم معاملات پیدا کرد. آنها خود را مانند تحلیلگران فاندامنتال با مطالعه عوامل بیرونی سرگرم نمیکنند و ترجیح میدهند که روی نمودارهای قیمت، الگوها و روند بازار تمرکز کنند. هدف تحلیلگران تکنیکال، شناسایی نقاط ایدهآل برای ورود و خروج به یک دارایی است.
طرفداران فرضیه بازار کارا (Efficient-Market Hypothesis) بر این باورند که غیرممکن است بتوان با استفاده از تحلیل تکنیکال به تنهایی به صورت پیوسته موفق بود. در این فرضیه، بازار کارا به بازاری گفته میشود که در آن اطلاعات با سرعت بالایی بر قیمت سهام تاثیر میگذارد و قیمتها خود را با توجه به این اطلاعات تعدیل میکنند.
به طور کلی، زمان ثابت کرده است که در تمامی بازارها مانند بورس سهام و ارزهای دیجیتال، هیچ استراتژی بهتر از زوج تحلیل تکنیکال و فاندامنتال وجود ندارد، زیرا این روشها به خوبی ادراک ما را نسبت به زمینههای مختلف یک بازار مالی افزایش میدهند. برخی از افراد ممکن است سبک معاملاتی منحصربفرد خود را استفاده کنند، اما در عمل، بسیاری از تریدرها از یک یا ترکیب این دو روش تحلیلی در معاملات خود استفاده میکنند. این روشها هم در تحلیلهای کوتاه مدت و هم در تحلیلهای بلند مدت قابل استفاده هستند.
اندیکاتورهای محبوب در تحلیل فاندامنتال
در تحلیل فاندامنتال ما به دنبال استفاده از الگوهای کندل استیک، اندیکاتور مک دی – MACD و یا شاخص قدرت نسبی – RSI نیستیم، بلکه تحلیل فاندامنتال ابزار مخصوص خود را دارد. در این قسمت، برخی از این ابزارها و اندیکاتورها را معرفی میکنیم.
سود هر سهم – EPS
سود هر سهم یا EPS معیار مشخصی برای سودآوری یک شرکت است و به ما میگوید که چقدر از سود شرکت به هر سهم تعلق میگیرد. فرمول محاسبه EPS به صورت زیر است:
تعداد کل سهام / درآمد خالص شرکت
فرض کنید که سود خالص یک شرکت با 200,000 سهم، 1 میلیارد دلار است. در این حالت سود اختصاص یافته به هر سهم 5 دلار خواهد بود. اگرچه محاسبه EPS بسیار ساده است، اما این شاخص ابزار قدرتمندی برای درک بهتر پتانسیل یک دارایی است. شرکتهای دارای EPS بالا و یا رو به افزایش، عموما گزینه جذابتری برای سرمایهگذاری و معاملهگری هستند.
مانند همه شاخصها، ابزار EPS نیز نباید تنها معیاری باشد که برای ارزشگذاری آینده یک دارایی استفاده شود. این ابزار در کنار سایر شاخصها حداکثر کارایی خود را دارد.
نسبت قیمت به درآمد – P/E
نسبت قیمت به درآمد یا P/E یکی از ابزارهای مهم برای ارزشگذاری سهام شرکتهاست. این نسبت از تقسیم قیمت فعلی یک سهم بر سود هر سهم (EPS) به دست میآید:
قیمت سهم / EPS
شرکت ذکر شده در مثال قبلی را به یاد آورید. سود هر سهم این شرکت 5 دلار بود. اگر اکنون قیمت هر سهم این شرکت 10 دلار باشد، نسبت P/E این سهم 2 خواهد بود. اما این به چه معناست؟ این شاخص تا حد زیادی به بقیه تحقیقات انجام شده بستگی دارد.
بسیاری از افراد از نسبت P/E به منظور تعیین اینکه آیا قیمت فعلی بالاتر و یا پایینتر از ارزش ذاتی است، استفاده میکنند. هرچه نسبت P/E بالاتر باشد، میتوان اینگونه برداشت کرد که قیمت دارایی مدنظر گرانتر است. از طرفی، بهتر است همواره نسبت قیمت به درآمد شرکتهای یک صنعت مشخص را با هم مقایسه کنید و ببینید که کدام سهام کدام شرکت، دارای P/E پایینتر و مناسبتری برای سرمایهگذاری است. باز هم ذکر این نکته ضروری است که این قانون همیشه صادق نیست، بنابراین بهتر است که از این ابزار در کنار سایر ابزارهای کیفی و کمی تحلیل فاندامنتال استفاده کنید.
نسبت قیمت به ارزش دفتری – P/B
نسبت P/B بیانگر نسبت قیمت یک سهم به ارزش دفتری آن است. ارزش دفتری – Book Value عبارت است از حاصل تقسیم ارزش ویژه (مجموع حقوق صاحبان سهام) یک شرکت به تعداد سهام آن که نشان دهنده ارزش ترازنامهای شرکت است. نسبت P/B به صورت زیر محاسبه میشود:
ارزش دفتری یک سهم / قیمت یک سهم
بار دیگر شرکت ذکر شده در مثال بالا را به خاطر بیاورید. فرض میکنیم که ارزش دفتری کل شرکت 500,000 دلار است. در این صورت، از آنجایی که مجموعا 200,000 سهم برای این شرکت منتشر شده است، ارزش دفتری هر سهم 2.5 دلار خواهد بود. با داشتن قیمت یک سهم (معادل 10 دلار) و ارزش دفتری هر سهم (2.5 دلار)، نسبت P/B قابل محاسبه و برای شرکت مذکور برابر با 4 خواهد بود. این مقدار مناسب نیست، زیرا بیانگر آن است که در حال حاضر هر سهم این شرکت 4 برابر بیشتر از ارزش واقعی سهم روی کاغذ معامله میشود. بنابراین قیمت فعلی این سهم گران است. در صورتی که نسبت P/B کمتر از 1 باشد، میتوان گفت که سهم مدنظر ارزان و مناسب سرمایهگذاری میباشد.
نسبت P/B بیشتر برای شرکتهای بزرگ کاربرد دارد و در مورد شرکتهای کوچک با دارایی کم ممکن است دارای خطا باشد.
نظرات